و بالاخره دندوناي آرشين گوگولي..
آرشين گوگولي بعد از كلي اذيت شدن داري به نقطه ي آسايش ميرسي... خيلي وقت بود كه بيقراري ميكردي و بهونه گير شده بودي كه بالاخره با صدايي كه از كشيده شدن قاشق به دندوني كه تازه نوك زده بود شنيدم ، متوجه دليل بي قراري هات شدم و كلي خوشحال به اين دليل كه دندوناي مثل مرواريدت داره در مياد وهم به دليل اينكه متوجه شدم چرا اذيت ميشي وبهونه ميگيري و ديگه از اين بابت نگران نيستم. آرشينم تو اين قسمت از زمين كه پا توش گذاشتي يه سري رسم و رسومات هست كه آدماي اينجا بهش معتقدن و دوست دارن كه اجرا بشه. البته با گذشت زمان اين رسم ها كمرنگ شده و هم نسلاي من اينها رو خرافات ميدونن، چون دليلي واسشون پيدا نميكنن.اما تقريبا اكثر هم نسلاي مامانا و بيشتر مامان بزرگاي ما بهشون پايبندن و دوست دارن كه اجراشون كنن. يكي از اينها پختن آش دندونيه . من دوست داشتم حداقل تاريخچه ي اين رسمو بدونم اما نتونستم اونو پيدا كنم. ولي بخاطر اينكه مامانيا بهش تا حدودي معتقدن بهتره كه دلشونو نشكونيم و اين رسم و اجرا كنيم ... پس پيش به سوي يه آش خوشمزه...