آرشينآرشين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

آرشين ، دختر خردمند ايراني

دلتنگ روزای دوتایی..

بعد از مدتها یهو هوای این خونه زد به سرم... به سرعت برق و باد داری بزرگ میشی.. زندگی مون همراه با تغییراتی بوده و یکی از مهمترین این تغییرات اینه که من مدت ۵ماهیه که شاغل شدم گرچه بسیار ناخواسته بود و معلوم هم نیست که چه مدت شاغل باقی بمونم! میدونی چیه گل بانو..! خیلی دلتنگ روزایی هستم که همراه تو میگذشت. با تو زندگی رو زندگی میکردم..  کاش تو اونجور که باید رشد کنی.. عجیب نگران فرداهای توام..
5 شهريور 1395

لحظات ناب میان من و تو..

دوستی واژهای است که باید برای ارتباط میان من و تو بکار برد.. اری ما دوست هستیم و این زیباترین اتفاق میان ماست:-) البته بهتر است اینگونه بگویم دوستی ۳نفره ی هادی فرناز ارشین... دوستی ما هر روز بیشتر از پیش تکامل پیدا میکند من و پدرت اگاهانه در حال تکامل بخشیدن تو هستیم و تو نا اگاهانه در تکامل ما نقش داری و این شاید زیباترین بزرگترین و عجیبترین اتفاق زندگی ما باشد دختر کوچولوی داستان پدر و مادرش را کامل میکند😊 ما پرتلاش تر و باپشتکار تر و ازادانه تر از هر زمان پیش میرویم و اینها فقط بخاطر توست تو دلیل همه ی این پیش روی ها هستی پس تو در حال تکامل بخشیدن ما هستی شاید این زمان را هرگز به خاطر نیاورم و در میان انبوهی از خاطرات خوب و ب...
12 بهمن 1394

رقص باله

بعد از زبان این دومین اقدام من و پدرت هست برای اینکه مهارتی کسب کنی.. این رو انتخاب کردیم چون زیباست و یک هنره و البته احساس کردیم که تو دوستش داری و اگر زمانی احساس کنم که از این راهی که در پیش گرفتیم لذت نمیبری قطعا ادامه نخواهیم داد.. امیدوارم درست انتخاب کنیم و خوب پیش بریم که در نهایت منجر به شاد بودنت بشه.. خوشحالی تو ارزوی من و پدرته..گرچه مدتیست که سردرگم شدم و سعی در برگردوندن ارامشم دارم تا بتونم وظیفم رو درست انجام بدم! من و ببخش دختر کوچولوی مامان..
21 مهر 1394

ایده های تو..

گوشیم و برداشتی یه اهنگ اوردی میگی مامان صبح من و با این اهنگ بیدار کن خودت صدام نکنیا این اهنگ و بذار من بیدار میشم...
5 مرداد 1394

شمال با دوستای جدید..

  امروز سومین روزه که شمال هستیم البته چند ساعت دیگه میخواهیم اماده شیم و برگردیم کرج. چند روز خوبی رو سپری کردیم به همراه عمو محسن و خاله نیلوفر به شما هم بد نگذشت. تجربه زندگی با ادمای جدید!عاشق حسای کودکانتم.. عمو محسن! خاله  نیلوفر! اینها رو خیلی تکرار میکردی تو سرگرم کودکی کردنهات بودی و من به خاطر اینکه ادم بزرگها ناراحت نشن مزاحم کودکی ناب تو میشدم و همش تذکر میدادم ارشین جان خاله رو اذیت نکن!ادم بزرگیم دیگر دنبال به اصطلاح بزرگی کردن!  بزرگی کردنهای مخرب!  همین الان به این فکر میکردم که وقتی برات مینویسم بیشتر متوجه اشتباهات تربیتی میشم باید برات بنویسم بیشتر از قبل..    
12 تير 1394

2 ماه مونده تا ورود به 4 سالگی..

2 ماه دیگه تا تولدت مونده فرفری! 2 ماه دیگه قدم میذاری تو 4 سال! باید کمی فکر کنم و 3 سالگیت رو مرور کنم و برای 4 سالگی که تو راهه فکری بکنم. دوران طلایی زندگیت داره به نصف میرسه 3 سال از 6 سال گذشته. امیدوارم این 6 سال اونقدر پر بار باشه که کل زندگیت رو طلایی کنه و من در آینده های دوری که نزدیک هستن با دیدن زندگی تو هزاران بار شکر گذار خدا باشم... ...
29 دی 1393