سلام ديروز، سلام امروز، سلام فردا...

يادت مياد چقدر كوچولو بودي؟!

اما حالا...

اونقدر بزرگ شدي كه با عروسكات بازي ميكني. بهشون شير ميدي، براشون ميخوني يا يا يا (لا لا لا) و رو پات ميخوابوني...

اونقدر بزرگ شدي كه مفهوم گردش رو ميفهمي و دوست داري تو اجتماع باشي... ددددد

اونقدر بزرگ شدي كه خودت رو برام لوس ميكني. صدات رو نازك ميكني و با لحن قشنگ كودكانت ميگي ماماييييييي... و دستت رو دراز ميكني...  بغلم ميكني... بوسم ميكني... گاهي براي رفع نيازهاي عاطفيت و گاهي رفع نياز هاي مادي مثل اب و غذا و خواب...

اونقدر بزرگ شدي كه مفهوم زيبايي رو هم ميفهمي... عاشق لاك زدني.. مطمئنا زيبايي رو درك ميكني كه زيبا شدن رو دوست داري..

اونقدر بزرگ شدي كه بايد هر روز صبح موهاي كوتاهه فرفريتو شونه كنم و كيليپساي كيتيت رو برات بزنم كه موهات كمي مرتب شه

اونقدر بزرگ شدي كه گاهي وقتا لجبازي ميكني! مثلا وقتي بابايي داره tv نگاه ميكنه يه نيم نگاهي بهش ميندازي و ميري سمت tv و خاموش روشنش ميكني اونوقت بابايي چپ چپ نگات ميكنه و تو ميدويي سمتش و خودت و لوس ميكني يا ميدويي بغل من!!

اونقدر بزرگ شدي كه خجالت هم ميكشي يه وقتايي كسايي كه زياد باهاشون اخت نيستي اما دوست داري باهاشون دوست بشي رو صدا ميكني وقتي نگات ميكنن آروم سرت رو پايين مياري و زير چشمي نگاشون ميكني، با يه لبخند كوچولوي گوشه ي لب!

اونقدر بزرگ شدي كه داري سعي ميكني كلمات رو كامل تر و بيشتر بيان كني...

اونقدر بزرگ شدي كه با شنيدن موزيك شاد دوست داري برقصي و همه همراه تو برقصن و دست بزنن...

آره آرشيني تو واقعا داري بزرگ ميشي! و من اين رشد رو دوست دارم

هر روز تو خيالاتم به روزايي فكر ميكنم كه دست همو گرفتيم و ميريم خريد. تو براي من نظر هاي جالبي داري... . من براي تو!  نميدونم! شايد نظراتم برات جالب باشه شايد هم نه!

و اونروزها مطمئنم دلم براي كودكي هاي تو تنگ خواهد شد... براي امروز... براي همين لحظه كه تو خوابي و من كنار تو در حال نوشتن