نه ماهگي و ...
يك، دو، سه، چهار، پنج، شش، هفت،هشت! بازم 29ام ماه رسيد و تو وارد نهمين ماه از تولدت روي زمين شديمباركه گلم فك كنم نم نمك با يه چيزايي تو اين دنيا آشنا شده باشي.. لذت، درد، آرامش، ناراحتي، خنده، گريه... .ولي هنوز راه درازي داري تا با خيلي چيزاي ديگه آشنا بشي... آرشيني سرما خوردي نمي دونم چرا اين سرما خوردگي دست از سرمون بر نمي داره نشونه هاي تولد دندوناي بالاييتم خيلي وقته نمايانه، اما هنوز زمانش نرسيده و تو همچنان درگيري امروز هم كه سر ماه بود و برديمت مركز بهداشت براي قد و وزن، نتيجه زياد خوشايند نبود و منو بابايي از اين قضيه كمي نگران شديم اما چيز مهمي نيست! مطمئنا ما الكي نگرانيم. اين نگران بودن هاي پدر و مادرا هميشه هست، حتي تو مسائل كوچيك، اما طبيعيه. اين همون حسيه كه ماماني و بابايي (ومطمئنا خيلي از مامان و باباهاي ديگه) هميشه نسبت به من داشتن و من در جواب اين نگراني ها، ميگفتم درك ميكنم كه نگران هستيد اما... در واقع من الان كه تو اون موقعيت هستم كاملا حسشونو درك ميكنيم و الان خيلي خيلي بيشتر از قبل دوسشون دارم... خيلي حس قشنگيه وقتي احساس ميكني كه اينقدر واسشون با ارزشي... .گفتم كه ماماني هنوز راه درازي داري تا تو اين دنياي بزرگ خيلي چيزارو ببيني، حس كني، بفهمي، عمل كني و...
دوست دارم...