در ادامه 22 ماه نوشت..
بعد از گذروندن مرحله ي تاب سواري در شب، موقع خواب، روي پتو با اجراي مامان و بابا، نوبت رسيد به نوع ديگري از تاب سواري بدون نياز به مامان و بابا! قدرتت زياد شد و پيشرفت شاياني كردي در گرفتن از گوشه هاي مبل و انداختن وزنت روي دست ها براي تاب سواري كم كم ديديم اوضاع داره فجيع ميشه و ممكنه بلايي سر خودت بياري كه تصميم گرفتيم تابي رو كه تو برنامه بود برات بخريم زودتر تهيه كنيم. تقريبا 1 هفته پيش اين تاب رو برات خريديم و خيلي هم دوسش داري
پفيلا ريخته بودي جارو آوردم گفتم پفيلارو جمع كنيم ازم گرفتي نه تنها پفيلاهايي كه ريخته بودي بلكه جاهاي ديگه رو هم جارو كردي قربونت برم كه اينقدر بزرگ شدي كه كمكم ميكني
اخ جون تولدت.. 15 دي تولد دايي بود و تو كه در روزهاي عادي هم همش در حال خوندن تولد تولد هستي كلي كيف كردي و كلي بابچه ها رقصيدي و چندين بار شمع هارو روشن كردن تا شما فوت كني وبرات دست بزنيم همش ميگفتي امشب تولد منه خلاصه كه حسابي خوش گذروندي..
اينم شمايي در حال فوت كردن شمع به جاي دايي
يه پا خانوم بهداشت شدي واسه خودت ميبرمت دستشويي ميگي واي واي واي خيلي وقته مسواك نزديم مامان اللاز در حالي كه هرشب نه به پيشنهاد من بلكه طبق عادت مسواك ميزني
چند روز پيش از بابايي در خواست كردي باهات برقصه كه باباييم مشغول ديدن فيلم بود و حوصله بلند شدن نداشت يكدفعه بهش گفتي بابادي، جون من پاشو و بابا هادي با بيحوصلگي و فقط بخاطر حرف شما همراهيت كرد
تا يه كار اشتباهي ميكني مثلا چيزي ميريزي يا..، شروع ميكني با خودت حرف زدن..به خودت ميگي واي واي آرشين چيكار كردي اشكالي ندارهقربونت برم شيرين زبون من
اينقدر دايره لغات گسترده اي داري و جمله هاي زيبا و شيرين ميگي كه واقعا نميدونم چي بايد بنويسم خلاصه كلام اينكه خيلي شيريني ووروجك و حرف زدنت و شيرين زبونيات همرو به حيرت مياره