آرشينآرشين، تا این لحظه: 12 سال و 12 روز سن داره

آرشين ، دختر خردمند ايراني

يه سفر ديگه به شمال و...

1392/7/9 10:06
نویسنده : مامان فرناز
737 بازدید
اشتراک گذاری

سه شنبه گذشته ساعت8 صبح به همراه اقاجون اينا و خانواده عمو مجيد رفتيم سمت شمال .. يه سفر ديگه و يه حس خوب ديگه از اينكه آرشين با هر سفر كلي چيز ياد ميگيره و كلي بزرگ ميشه... مقصدمون خونه حاج خانوم بود. تو راه يه بار ايستاديم براي صبحونه و تقريبا ساعت 12 بود كه رسيديم.. 3 روز از روزهاي قشنگ 19 ماهگيت رو تو شهر تنكابن گذروندي... تمام روزت به بازي با آ(آرتميس)و نوه هاي خواهر حاج خانوم(ارشيا و ميترا) سپري ميشد.. اولين باري بود كه مدت طولاني تو جمع بچه ها قرار ميگرفتي و كلي شيطوني... و من از اين بابت كلي خوشحالم لبخند  بعد از ظهر روز اول رفتيم يه چرخي تو شهر زديم و  برگشتيم خونه. صبح روز دوم رفتيم دريا اين بار ترس زيادي از آب نداشتي و يكمي پاتو تو آب زدي و تو ساحل به همراه آرتميس با سنگا بازي كردين.. وروز سوم هم رفتيم جنگل باز كلي بازي و خوش گذروني.. بعد از خوردن ناهار بارون گرفت و اين اولين باري بود كه زير بارون بودي و اين نعمت زيباي خدا رو تجربه ميكردي و يكي ديگه از خاطرات جنگل ديدن يه گله گاو بود كه حدودا 300 400تا بودن و از جاده  3000 رد ميشدن. باكلي تعجب وكمي ترس نگاشون ميكردي البته ناگفته نماند كه ماهم ترسيده بوديم چون تعدادشون خيلي زياد بود وماشين هاي جاده هم با بوق بوقاشون عصبانيشون كرده بود!لبخند

خلاصه كه مسافرت خوبي بود و خوش گذشت...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامان آیهان
9 مهر 92 13:51
سلام مامانی مهربون وبلاگ قشنگی دارید.ماشالله به آرشین خانوم ناز
منتظر حضور سبز و نظرات سازندتون تو وبلاگ پسرم آیهان هستیم خوشحال میشیم به ما سربزنید


حتما مامان آيهان عزيز
مامان نیروانا
14 مهر 92 21:45
چقدر شاد میشم که به سفر و گردش میری تا بیش از پیش بیاموزی و بزرگ بشی آرشین جون. دست مامان و بابات درد نکنه. میدونی این پست خوشحالی منو یه جور دیگه هم موجب شد و اون دیدن روی ماه آرتمیس عزیزم بعد از حدود یک ساله. چه بزرگتر و خانوم تر شده عزیززززززم. حسابی ببوس دخترای نازنین رو فرزانه جون


آرتميس الان كلاس اوله و حسابي سرگرم درس و كتاب و مدرسه فريبايي من فرنازم نه فرزانه