پارك
2 روز پيش بابايي بيرون كار داشت كه من ازش خواستم مارو هم ببر پارك و وقتي كارش تموم شد بياد دنبالمون و ببرتمون خونه با هم رفتيم پارك بلوار بلال . هوا گرم بود و تو هم كلي شيطوني كردي همش نگاهت به بچه هاي بزرگتر از خودت بود كه ببيني چيكار ميكنن و تو هم همون كار رو انجام بدي مثلا دوست داشتي مثل چند تا دختر شيطون و پرانرژي جهت مخالف سرسره پيچي بالا بري! يا اينكه مثل پدر و دختري كه داشتن با هم ميدويدن بدويي عاشق پله برقي هستي و تا جايي پله برقي ميبيني ميخواي كه بري روش كه البته اين خواستتون اجرا شدمهم نبود كه اطرافيان با ديدن ما كه بي هدف از پله ميرفتيم بالا و ميومديم پايين چي فكر ميكردن مهم چيزي بود كه من و تو دوست داشتيمبراي عكس انداختن زياد همكاري نكردي منم خسته شده بودم و فقط چند تايي عكس انداختم. با اينكه خيلي خسته شده بودم اما اون روز رو بخاطر شاد بودن تو دوست دارم...