آرشين و فرناز شيطون
1392/5/19
عصر شنبه بود و تعطيلي عيد فطر قرار بود با بابايي بريم بيرون يه دور كوچولو بزنيم شما اومدي پيشم و دستم و گرفتي بردي سمت يخچال در يخچال و باز كردم و تقاضاي ماست كردي منم در حين تفكر اينكه الان ميخوايم بريم بيرون و اگر ماست بدم خودت و ماستي ميكني دلم نيومد خواستت رو رد كنم و روفرشي رو پهن كردم و برات يه پياله ماست ريختم اروم اروم ماست رو خوردي و يكم تو پياله مونده بود كه ديگه نميخواستيش من كه يهو شيطونيم گل كرد پريدم و ماست ته پياله رو ماليدم رو سر و صورت و دست و.. توام از خدا خواسته كلي ذوق كردي و من و ماستي كردي بابا هادي هاج و واج مونده بود و ما به شيطنتمون ادامه داديم و كلي ذوقيده بوديم در نهايت يه خوشحالي ديگه هم براي شما ايجاد شد اونم پريدن تو حموم بود .. رفتيم تند تند دوش گرفتيم و بعدم زديم بيرون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی