آرشينآرشين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

آرشين ، دختر خردمند ايراني

بعد ار مدتی...

1393/6/27 17:19
نویسنده : مامان فرناز
784 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخترکم... آخرین باری که برات پست گذاشتم 3 ماه پیش بود . من رو ببخش بابت این تاخیر طولانی که خودم هم دلیل اصلیش  رو نمیدونم!! شاید دلیلش این بود که میخواستم مدتی از دنیای مجازی دور باشم..

بگذریم... حالا بعد از 3 ماه اومدم تا کمی از تو بگم .. تویی که بزرگ شدی به معنای واقعی... و الان نه نوزاد  و نه نوپا بلکه خردسال محسوب میشی و این یعنی اینکه آرشین من خانوم شده... میبینی چقدر زود  گذشت از روزهایی که انتظار امروز رو میکشیدم که دستت رو بگیرم، با هم بریم خرید، پشت ویترین مغازه ها وایسیم و.. خلاصه... اخ که چقدر شیرینن این روزهای با تو بودن و چه شیرین ترند ثبت اینها تا کمی دقیق تر و عمیق تر به لحظه هایی که گذشتن و پیش رو داریم فکر کنم و لذت ببرم... البته هنوز در رویا به سر میبرم و تا اخرین لحظه عمرم هم، مطمئنا که این رویاها را در سر میپرورانم! چون من مادرم و هر لحظه از عمرم در آرزوی بهترین ها برای اینده تو ...

و من و فکرم مشغولیم و مشغول و مشغول و برای خودمان چه روز و شبهایی میگذرانیم در انتظار آینده هایی که می آیند و میگذرند...

از تو بیشتر بگم که کاملا حرف میزنی، خیلی مواقع درک میکنی،و خیلی کوتاه میای البته تو هنوز کودکی و در بحران 2 سالگی بسر میبری که کودک میخواهد هر چیز به نفع خودش باشد، برای خودش باشد و در مقابل همه چیز نه بگوید اما تو در مقایسه با کودکان هم سن و سال خود صد البته فهیم تری ...

عاشق بازی کردن با دخترایی و از پسرا خوشت نمیاد و دلیلش امیر علی وروجکه که بسیار شیطنت داره و تو این شیطنت پسرانه رو دوست نداری این باعث شده ذهنیت خوبی از پسرها نداشته باشی که این مساله باید حل بشه..

ارتمیس رو خیلی دوست داری و عاشق این هستی که تمام مدت باهاش خاله بازی کنی از ارتباطی که با دختر عموت داری فهمیدم که برخلاف اینکه در مقابل پسرا ترسو هستی و ازشون فرار میکنی در مقابل دخترا سعی داری حرف خودت رو به کرسی بنشونی (که البته فکر میکنم اقتضای سن توست)...

ماه رمضونی که گذشت هر شب مهمونی بودیم و این برای تو و فکر مشغول من، که تو دوستی نداری و از بچه ها دوری خیلی خوب بود. چون حسابی با بچه های فامیل بازی میکردی و باهاشون دوست شده بودی..

چون میتونی خوب صحبت کنی تو جمع بچه هایی که از تو بزرگتر هستن هم تا حدودی راه پیدا کردی و تو بازیها باهاشون همراه میشی و این خیلی خوبه ...

اموزش زبان انگلیسی رو همچنان دنبال میکنیم امیدوارم نتیجه داشته باشه .. بعد از سمیناری که به همراه بابایی رفتیم بابا هم مشتاق تر شده تا تو در این زمینه پیشرفت کنی.

بعد از اخرین مسافرتی که تو فصل بهار رفتیم باز هم یه سفر به همراه اقا جون اینا به شمال داشتیم.

خبرا جسته گریخته بودن اما همین هم غنیمتهچشمک برات عکس میذارم ازاین مدتی که گذشته و سعی میکنم زودتر بیامبوس

دوست دارمبوس
 

پسندها (1)

نظرات (2)

دینا
30 شهریور 93 14:20
سلام همیشه بهتون سرمیزنم .ناراحت بودم جاتون خالی بود خوشحالم که بازبرگشتید.حتماعکسای ارشین نازوبزاریدوکه خیلی مشتاقم ببینم.موفق باشید.
مامان فرناز
پاسخ
سلام. مرسی دینای عزیز. حتما عکس میذارم.
بانو
31 شهریور 93 11:00
سلام یک مادر نمونه همیشه بله نمی گوید www.banoo.ir/post/1030 منتظر حضورتان هستیم. جامعه مجازی بانو