درباره تو..

با زبون شيريني كه داري حسابي خودت رو تو دل همه مخصوصا مخصوصا بابايي و آقاجون جا كردي ووروجك همش دورو برشون هستي و خيلي دوسشون داري اونها هم كه ديگه از دوست داشتنشون نگو و نپرس.. خوب مغز بادومي ديگه...

وقتي ميريم خونه ماماني اينا همش منتظر بابايي هستي تا با كلي خوراكي وارد شه و بدويي پيشش و بوسش كني و پشت سر هم بپرسي بابايي چي اديدي؟ بوديلا (پفيلا)اديدي؟ بدني(بستني) اديدي؟ و بعد چشماي گرد من كه دوست ندارم به خوراكي عادت كني و از طرفي هم دلم نميخواد وقتي با كلي ذوق و شوق و منتظر عكس العمل تو وارد خونه ميشه ناراحتش كنم به همين دليل حرفي نميزنم كه ناراحت نشه و فقط هر از گاهي غير مستقيم ميگم كه مثلا اين خوراكي خوب نيست و نبايد بخوري يا زياد نخور بعد هم كلي بازي و ناز و ادا و دلبري تا بيشتر از پيش خودت رو تو دلش جا كني.. تو چشماش ميخونم وقتي ميري بغلش و بغل كس ديگه اي نميري چه حسي داره

با آقا جون مهربون و عاشق نوه هم رابطه بسيار خوبي داري .. و كلي با هم بازي ميكنين.. كلي دوست داره و دوسش داري.. چند روز پيش يك بسته شكلات خريده كه هر وقت ميري اونجا بهت بده و تو ازش بپرسي همين ادونه بود؟ ديده ندارين؟آخه شيرين زبون تو چه كارا كه نميكني

آ يا همون آرتميس هم پروژه اي هست براي خودش از اونجايي كه تنها بچه اي هست كه هر روز ميبينيش وابستگي شديدي بهش پيدا كردي.. دوست داشتنت و احساساتتون رو و همچنين ابراز احساساتتون رو نسبت به هم خيلي دوست دارم.. مثلا وقتي ميشنوم كه ميگين دلتون براي هم تنگ شده يا ميگين كه همديگرو دوست دارين.. اين خيلي شيرينه چون نشون دهنده حس بسيار فعال مهربوني و دوست داشتن در هر دوي شماست... اما از طرفي اين رابطه هر روزه.. بگذريم...

از اين روزها خيلي حرف براي گفتن هست اما اينقدر زياده كه واقعا ميمونم چي بايد بگم وخيلي چيزها هم شايد توي ذهنم نباشه كه بنويسم اينقدر كارهات شيرينه كه دلم ميخواد يه دوربين توي خونه نصب باشه و از لحظه لحظه هات فيلم بگيره تا همه ي خاطرات مو به مو باقي بمونن..

تو با داشتن اسباب بازيهاي رنگي وكلي عروسك رنگي مداد رنگيهات و دنياي رنگي كه اطرافت موج ميزنه تقريبا رنگهاي اصلي و چند رنگ ديگه مثل صورتي و بنفش و سبز و نارنجي رو ميشناسي

كلمات و جمله هاي خيلي زيادي رو ميگي... تو خلوتمون خيلي باهات حرف ميزنم و سعي ميكنم از كلماتي استفاده كنم كه با ياد گرفتنشون زيبا حرف بزني... وقتي باهات حرف ميزنم از لطفا ممنون خواهش ميكنم و... خيلي استفاده ميكنم.. و خوشحالم كه تو هم ياد گرفتي و ميگي مثلا خيلي وقتا ميگي مامان لطفا آب (يا.. ) بهم بده .خيلي دوست دارم از حالا ياد بگيري  كه درست رفتار كني  آروم آروم با رفتار خودم و تاكيد به خيلي چيزها بطور غير مستقيم سعي دارم رفتار خوب رو بهت آموزش بدم.. مثلا اجازه گرفتن وقتي كه ميخواي دست به وسيله اي كه مال خودت نيست بزني..

همچنان عاشق حموم و آب بازي هستي تو حموم با عروسكات بازي ميكنيم وان كوچولوت رو پر اب ميكنيم و عروسكات توش شنا ميكنن رنگ انگشتي بازي ميكنيم و...

يه كاري كه 4- 5 ماهيه دنبالش هستم شنا هست دوست دارم ياد بگيرم تا خودم بهت آموزش بدم كوچولوي من تو انگيزه براي من هستي.. خيلي منتظرم زودتر بزرگ شي

فعلا همينا تو ذهنم بود سعي ميكنم بيشتر برات بنويسم..