آرشينآرشين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

آرشين ، دختر خردمند ايراني

تبديل به نوشته...

1392/9/4 17:23
نویسنده : مامان فرناز
601 بازدید
اشتراک گذاری

الان تو خوابي و همينطور باباهادي.. اينقدر پاي نت نشستم كلافه شدم. رفتم دور خونه ي كوچولومون يه چرخي زدم و يه سري كار بيهوده از سر بيكاري! بعد دفتر و خودكار و اومدن اين كلمات كه برگرفته از حس اين لحظه هامه روي كاغذ...

سرگشته و حيران..

به تو مي نگرم..

به پدرت..

و گه گاهي در آينه به خودم..!

به گذشته..

به حال..

و باز به تو و مسير پيش رو...!

نمي دانم، من آنقدر بزرگ شده ام كه توانايي پرورش تو را داشته باشم!!!

با صلابت و پابرجا ..

مانندكاج ..

درختي كه همواره سبز است و سبز و سبز...

و زيبا و لطيف..

مانند برگ گل..

شايد بهتر باشد اين چنين بپرورم...

اما!

آيا من..؟!!!

باز نمي دانم!!!

ذهنم آشفته و مشوش!

وچشمانم سنگين ميشود از اين فضاي سنگين!

كاش به جايي برسم..

كاش به جايي برسيم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان کیامهر
10 آذر 92 13:31
امیدوارم همیشه موفق باشین و کمتر نگران
مامان فرناز
پاسخ
ممنون
مامان نيليا
12 آذر 92 12:42
سلام جملات قشنگت تشويش دل همه مادراي امروزو به تصوير ميكشه گاهي انقدر غرق بايدها و نبايدهاي تربيتي و اخلاقي ميشيم كه يادمون ميره در لحظه شاد باشيم و از لحظه هاي طلايي بودن با عشقكمون لذت ببريم. نگران نباش ماماني خدا كمكمون ميكنه
مامان فرناز
پاسخ
اميدوارم خدا كمكمون كنه... من واقعا يه وقتايي ميمونم كه چه برخوردي بايد نشون بدم!!!