يه موفقيت بزرگ..
بعد از حدود 7-8 ماهي كه هر چند وقت يكبار كارتهاي تراشه هاي الماس رو مياوردم دم دست تا خوندن رو از طريق بازي بهت آموزش بدم و با نااميدي كارتها رو جمع ميكردم ميذاشتم كنار و دوباره تكرار و باز نااميدي باز تكرار و باز نااميدي... بالاخره امروز شگفت زدم كردي... اصلا باورم نميشد ... چندين بار چند تا كارتي رو كه هميشه باهاشون بازي ميكرديم و همش اشتباه جواب ميدادي ازت پرسيدم و درست خونديشون! اشتباه ميگفتم تا مطمئن شم كه ياد گرفتي و هر بار محكمتر از قبل پاسخ درست ميدادي ..وكلي تشويق از طرف ماماني.. تو ابرا بودم... نميدوني چقدر برام شيرين بود دختركم...شب كه بابايي اومد خونه اين موفقيت بزرگت رو بهش گفتم و اون هم كلي خوشحال شد كلي باهم كارت بازي كردين و نتيجه همواره رضايت بخش بود و امشب يه كارت ديگه به 4 كارتي كه ياد گرفته بودي اضافه شد كه اون رو هم به سرعت ياد گرفتي.
انگار زمان فرا رسيده تا هدفمند در اين زمينه پيش بريم.. واي كه چقدر خوشحالم...
به اميد موفقيت هاي بيشتر در زمينه هاي مختلف...