آرشينآرشين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

آرشين ، دختر خردمند ايراني

آموزش زبان

از ديروز برنامه بازي و يادگيري رو شروع كرديم. البته هنوز نه بطور خيلي جدي! بايد از مشاور عزيزمون يك سري راهنمايي بگيرم.. خيلي ذهنم درگير و دار اين آموزشه كه واقعا اگر بشه معركه است...  ديروز از زماني كه بيدار شدي يكي از شعرهايي رو كه از قبل باهاشون آشنايي داشتي برات گذاشتم (heads shoulders) در حين كار كردن  توي آشپز خونه و بازي با شما اين شعر رو گوش ميداديم وكلي لذت ميبردم با تصور اينكه گوشت داره ميشنوه و ميشنوه.. و كلمات داره به ذهنت سپرده ميشه..از اونجايي كه با اين شعر از قبل آشنايي داشتي( از طريق تراشه هاي الماس) زياد روش تمركز نكرديم و رفتيم سراغ يه شعر ديگه (wheels on the bus) در حين انجام كارهاي روزانه و همراهي شيرين تو با ...
25 آذر 1392

درباره تو..

با زبون شيريني كه داري حسابي خودت رو تو دل همه مخصوصا مخصوصا بابايي و آقاجون جا كردي ووروجك همش دورو برشون هستي و خيلي دوسشون داري اونها هم كه ديگه از دوست داشتنشون نگو و نپرس.. خوب مغز بادومي ديگه... وقتي ميريم خونه ماماني اينا همش منتظر بابايي هستي تا با كلي خوراكي وارد شه و بدويي پيشش و بوسش كني و پشت سر هم بپرسي بابايي چي اديدي؟ بوديلا (پفيلا)اديدي؟ بدني(بستني) اديدي؟ و بعد چشماي گرد من كه دوست ندارم به خوراكي عادت كني و از طرفي هم دلم نميخواد وقتي با كلي ذوق و شوق و منتظر عكس العمل تو وارد خونه ميشه ناراحتش كنم به همين دليل حرفي نميزنم كه ناراحت نشه و فقط هر از گاهي غير مستقيم ميگم كه مثلا اين خوراكي خوب نيست و نبايد بخوري يا زياد نخو...
22 آذر 1392

مسواك زدن و جايزه

چند وقتي هست كه براي مسواك زدن باهام همراه هستي. هنوز خوب بلد نيستي اما كم كم داري ياد ميگيري 2 شب پيش موقع خواب با تلنگر شما كه با لحن كودكانه ي نانازت گفتي مامان بريم مسواك بزنيم ؟ از جا پريديم براي مسواك زدن اين خيلي خوشحالم كرد.. اين شد كه تصميم گرفتيم براي نهادينه شدن اين عادت خوب برات جايزه بخريم و اين هم جايزه ها   ...
22 آذر 1392

ميكوشيم تا پيشرفتت را ببينيم...

با توجه زيادت به cd زبان انگليسي تراشه ها متوجه شدم كه داري خوب ياد ميگيري و تقريبا مثل زبان فارسي خودمون خيلي چيزهايي كه ميشنوي رو تكرار ميكني ... تو اين مدت همش تو فكر حرف يكي از استاداي دوران دانشگاهم بودم كه ميگفت بچه ي يكي از دوستانش از بچگي با ديدن كارتون هاي زبان انگليسي تو سن 4-5 سالگي تقريبا مسلط به زبان دوم شده بود. اين شد كه وب گردي رو در جهت اطلاعات بيشتر در اين زمينه شروع كردم و رسيدم به وبلاگ www.sos.niniweblog.com و با خوندن مطالب عالي تو وبلاگ ساحل عزيز و رسيدن به اين مهم كه ميتونن راهنماي بسيار خوبي براي من باشن تا من هم مربي خوبي براي تو.. ،با همراهي باباهادي كه اون هم به اندازه من دوست داره رشد تورو ببينه، اين پكيج هارو ...
21 آذر 1392

21 ماهگيت هم رو به اتمامه..

برعكس ديروز كه خيلي كم پيشم بودي و من يه مامان ناراحت با كلي برنامه بر باد رفته بودم! امروز برنامه ريزيهام از صبح تا شب اصولي پيش رفت..آموزشهايي كه بهت ميدم، بازيهامون، وقت نهار و شام.. حموم رفتن..همه چيز خوب بود و طبق برنامه و من بسيار آروم...امروز رو دوست داشتم و خوشحال بودم چون يه روز آروم رو با هم پشت سر گذاشتيم .. عصر من و تو وباباهادي رفتيم بيرون و تو كلي شيرين زبوني كردي.. داشتيم خيابون گردي ميكرديم كه بهت گفتم دخترم وقتي راه ميري جلوي پات رو نگاه كن منظورم اين بود كه سر به هوا نباش آخه همه جارو نگاه ميكردي جز روبرو! يكدفعه ايستادي و خيره به جلوي پاهات نگاه كردي بعد گفتي مامان جلوي پامو نگاه كردم!!!!!!!!و من بعد هم در طي مسيري ك...
17 آذر 1392

دل نوشته

بسيار خسته ام از روزهايي كه به واسطه شرايط حاكم در طول روزها برنامه هايي كه برات دارم  همه نقش بر آب ميشه و من ميمونم و .. كه به دليل احتراماتي كه قائلم هيچ كدوم رو نميتونم به زبون بيارم! كاش زودتر شرايط عوض شه.. براي من مادر حساس خيلي سخته كه كل برنامه هام و تمام تلاشهاي روزانم براي رشد تو فقط توي ذهنم باقي بمونه و نتونم عمليشون كنم آرشين اين روزها خيلي دلگيرم .. حتما در آينده از اين روزها برات خواهم گفت... الانم يكي از همون ساعاته كه كلي برنامه داشتم و ..!!! ...
16 آذر 1392

حس مالكيت، لجبازي

دارم در مورد تو و رفتارهاي اين روزهات مطالعه ميكنم.. ماله منه !!حس مالكيت.. كه مدتيه باهاش روبرو شدم و لجبازي...  كمي مطالعه كردم و حالا راحت ميتونم به خودم و اطرافيان بقبولونم كه تو خسيس نيستي و تو لجباز نيستي و اين يك رفتار ذاتي در تو نيست!!! اين از ويژگي هاي رفتاري يك كودك 2 ساله محسوب ميشه كه ميخواد مالكيتش رو تثبيت كنه و حالا اين من و بابا هستيم كه بايد مواظب رفتارمون باشيم تا اعمال امروز تو كه كاملا عادي هستند و تو فرايند رشد همه ي بچه ها وجود دارند با عملكرد و واكنش اشتباهمون تبديل به رفتار بد نشه! اميدوارم ...
16 آذر 1392

ديروز و امروز ما

ديروز ظهر باهم داشتيم عكساي تولد باباهادي و مامان فرحناز رو نگاه ميكرديم كه گفتي كيك ميخوام و بعد يادت رفت و ديگه حرفي نزدي. عصر در حال تماشاي سي دي زبان انگليسي بودي كه باز كيك ديدي و با گريه دويدي سمت من كه پاي نت نشسته بودم گفتي من كيك ميخوام منم سريع زنگ زدم به باباهادي و گوشي دادم بهت گفتم به باباهادي بگو لطفا برام كيك بخر به بابايي گفتيم و منتظر تا شب كه اين كيك خوشمزه روبرات آورد كلي خوشحال شدي ديروز عصر كلي قطار بازي كرديم عروسكاي حمومت رو سوار حلقه هايي كرديم كه با نخ به هم وصلشون كرده بوديم امروز صبح هم ديدم هوا خوبه و ميشه يه گشتي بيرون از خونه بزنيم آمادت كردم و با هم رفتيم پارك و 1 ساعتي بيرون بوديم و بعد برگشتيم خو...
6 آذر 1392

نشانه هايي از بزرگي...

اومدم بگم كه خيلي بزرگ شدي... اونقدر بزرگ كه معناي اخم و لبخند رو كاملا ميفهمي.. اونقدر بزرگ كه معناي اجازه گرفتن رو ميفهمي.. اونقدر بزرگ كه بلدي معذرت خواهي كني.. اونقدر بزرگ كه گوشي رو برميداري و سلام و احوالپرسي ميكني.. اونقدر بزرگ كه وقتي كار اشتباهي انجام ميدي سرت رو ميندازي پايين و نگاهم نميكني.. اونقدر بزرگ كه معني دلتنگي رو ميفهمي وبيان ميكني.. و...و...و... واينها يعني آلارم براي مامان فرحناز ! يعني حواست رو بيشتر از پيش جمع كن.. يعني مواظب باش دير نشه!!!
5 آذر 1392